سفارش تبلیغ
صبا ویژن
غایب چگونه ای که جهان غرق نور توست خورشید کوچک آینه ای از حضور توست غایب منم که گم شده در من حضور تو غایب منم که نیست در این خانه نور تو من غایبم که سرد شده در من آفتاب من غایبم که جان و جهانم شده سراب

::فاطمه نیز رفتنی شد...::



یک جماعت مرد جنگی و دامان علی و دستان فاطمه ای که چشم از نگاه مولا و امیرش بر نمی دارد...
و مولا نیز چشم از آرام دلش...
مگر نه آنکه نگاه مولا بر عالم تصرف دارد؟!... مگر نه آنکه فاطمه، قرار دل دریایی اوست و آرامبخش جانش؟!...
چگونه است خدایا؟! فاطمه- پاره ی تن و بهجت و سرور دل رسول- یکه و تنها،در یک طرف میدانی به وسعت کوچه های بنی هاشم ایستاده است؛ برای دفاع از حریم ولی خدا... و رجال بی غیرت در سویی دیگر...
چه قدرتی است که نمی تواند دستان فاطمه را از دامان علی جدا کند؟!!...
چه جذبه ای است میان آن دو... بی گمان عشق...
آه خدایا!... ضرب تازیانه و شلاق حرامیان مهلتش نمی دهد...
دستش از دامان مولا جدا شد...
علی را بردند...
فاطمه نیز رفتنی شد...


سخن دوستان () v لحن انتظار



   نشانی  

خانه v
شناسنامه v
پارسی بلاگ v
پست الکترونیک v
 RSS  v

  نویسندگان  

بی تاب
راهی


   عهد قدیم  

سال 85
بهار 86
تابستان 86
پاییز 86
زمستان 86
بهار 87
تابستان 87
پاییز 87
زمستان 87
بهار 88
تابستان 88
پاییز 88
بهار 89
تابستان 89
پاییز 89
زمستان 89

   و اما بعد...  

موضوع وبلاگ v


موضوع نوشته ها v

لحن انتظار[51] . یار غائب[5] .

اشتراک در خبرنامه v

 

آهنگ وبلاگ v

تعداد بازدید v

امروز: 5 بازدید w   
کل بازدید ها: 90492 w